امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره

جان بابا عشق مامان

یک هفته ی پر استرس

گل پسرم سلام این هفته برای من و تو خیلی پر استرس بود قرار بود تو آخرین مرحله ی بچه گیت پشت سر بزاری و دیگه یه جورایی بزرگ بشی و اونم ترک دیوار استحکامی مای بی بی بود. من به یه چیزی در مورد تو اعتقاد پیدا کردم که هر وقت بخوام کاری کنم و دو دلم خدا خودش یه جوری کمکم می کنه موقعی که می خواستم از شیر بگیرمت دو ماه خواب نداشتم که چطور این کارو بکنم با اون وابستگی شدیدی که تو داشتی اما دو روز من و تو مریض شدیم و تو خودبخود دیگه شیر نخوردی حتی الانم باورم نمیشه راسته که میگن    خدا گر ببندد دری       ز رحمت گشاید در دیگری این چند وقت همه میگفتن باید از مای بی بی بگیرمت ولی خودم دلهره داشتم گفتم...
25 مرداد 1393

یه عالمه خاطره و عکس

امیر حسین مامان سلام طبق معمول با کلی تاخیر اومدم بازم ما درگیر خونه درست کردن و اثاث کشی شدیم اما بالاخره اومدیم خونه ی خودمون انشاا... اگه بابات بزاره و دوباره برامون نقشه نکشه حالا حالاها اینجا هستیم البته در کنار مامانی و بابایی ؛ دمشون گرم خیلی کمکمون کردن بابایی خونه ی بچه گی ما رو فروخت یه شب که از جلوی خونه قدیمی(تو اصطلاح تو) رد شدیم دیدم خونه رو فروختن خیلی دلم گرفت یه آن همه ی خاطرات از جلوی چشمام گذشت چه روزای خوبی تو اون خونه داشتیم. بگذریممممم از هر چه بگذریم سخن از امیر حسین شیرین تر است مامان برای خودت آقایی شدی خیلی هم شیرین زبونی همه ی نمک زندگی ما هستی بعضی موقع ها انقدر قربون صدقت میرم که بعد چشمت می ک...
21 مرداد 1393
1